[فعل]

to take back

/teɪk bæk/
فعل گذرا
[گذشته: took back] [گذشته: took back] [گذشته کامل: taken back]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پس دادن (جنس خریداری‌شده)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پس دادن
مترادف و متضاد bring back return keep
to take something back
چیزی را پس دادن
  • 1. If the shirt doesn’t fit, take it back.
    1. اگر پیراهن اندازه‌ات نمی‌شود، آن را پس بده.
  • 2. Is it too small? Take it back and get a refund.
    2. خیلی کوچک است؟ آن را پس بده و پولت را بگیر.

2 پس گرفتن (حرف و ادعا و...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پس گرفتن
مترادف و متضاد renounce retract withdraw stand by
to take something back
چیزی را پس گرفتن
  • 1. You should take back your comment.
    1. باید نظرت را پس بگیری.
  • 2. You’d better take back that remark!
    2. بهتر است آن اظهارنظر را پس بگیری!

3 کسی را یاد گذشته انداختن کسی را به گذشته‌ها بردن

to take somebody back (to something)
کسی را به گذشته‌ها بردن/کسی را یاد گذشته انداختن
  • 1. That song takes me back 30 years.
    1. آن آهنگ سی سال من را به گذشته می‌برد.
  • 2. The smell of the sea took him back to his childhood.
    2. بوی دریا او را یاد کودکی‌اش انداخت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان