[فعل]

to take down

/teɪk daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: took down] [گذشته: took down] [گذشته کامل: taken down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پایین آوردن (از جای بلند) برداشتن

  • 1.Alberg took the portrait down from the wall.
    1. "البرگ" پرتره را از روی دیوار پایین آورد.
  • 2.Gil rose and went to his bookcase and took down a volume.
    2. "جیل" بلند شد و به‌سمت قفسه کتابش رفت و یک جلد را برداشت.

2 یادداشت کردن

  • 1.He took down my address.
    1. او آدرس من را یادداشت کرد.
  • 2.Reporters took down every word of his speech.
    2. خبرنگارها تک‌تک واژه‌های سخنرانی او را یادداشت کردند.

3 پایین کشیدن

  • 1.They're taking the statue down today.
    1. آنها امروز دارند مجسمه را پایین می‌کشند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان