[فعل]

to talk into

/tɔk ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: talked into] [گذشته: talked into] [گذشته کامل: talked into]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قانع کردن مجاب کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مجاب کردن
  • 1.He's against the idea, but I think I can talk him into it.
    1. او مخالف (آن) ایده است، اما فکر کنم بتوانم او را مجاب کنم.
  • 2.She's managed to talk me into doing a ten-mile run at the weekend.
    2. او توانست من را قانع کند که هر آخر هفته ده مایل بدوم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان