[فعل]

to tear apart

/ˌtɛr əˈpɑːrt/
فعل گذرا
[گذشته: tore apart] [گذشته: tore apart] [گذشته کامل: torn apart]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تکه‌تکه کردن پاره کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تکه تکه کردن
  • 1.A civil war had torn the country apart.
    1. یک جنگ داخلی، کشور را تکه‌تکه کرد.
  • 2.She tore her ex-boyfriend’s clothes apart.
    2. او لباس‌های دوست‌پسر سابقش را پاره کرد.

2 آزردن به‌شدت ناراحت کردن

  • 1.It tears me apart to think I might have hurt her feelings.
    1. فکر اینکه ممکن بود ناراحتش کنم، من را می‌آزارد.
  • 2.Stop crying—it's tearing me apart.
    2. گریه را بس کن؛ به‌شدت من را ناراحت می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان