[فعل]

to turn in

/tɜrn ɪn/
فعل گذرا
[گذشته: turned in] [گذشته: turned in] [گذشته کامل: turned in]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تحویل دادن

  • 1.I have to turn in my essay by Wednesday.
    1. من باید تا چهارشنبه مقاله‌ام را تحویل دهم.

2 خوابیدن برای خوابیدن رفتن، به تختخواب رفتن

informal old use
مترادف و متضاد hit the hay
  • 1.I'ts getting late. I think I'll turn in.
    1. دارد دیر (وقت) می‌شود. فکر کنم بروم بخوابم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان