[فعل]

to turn out

/tɜrn aʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: turned out] [گذشته: turned out] [گذشته کامل: turned out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از آب درآمدن پیش رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: از آب درآمدن
مترادف و متضاد happen occur transpire
  • 1.How did the recipe turn out?
    1. دستور پخت غذا چطور از آب درآمد؟
  • 2.You never know how your children will turn out.
    2. آدم هرگز نمی‌داند که بچه‌هایش چگونه از آب درمی‌آیند.
to turn out + adv./adj.
... پیش رفتن/از آب درآمدن
  • Despite our worries everything turned out well.
    علیرغم نگرانی‌های ما، همه‌چیز خوب از آب درآمد [پیش رفت].

2 حضور پیدا کردن آمدن

مترادف و متضاد attend come
to turn out for something
برای چیزی حضور پیدا کردن
  • Over 800 people turned out for the protest.
    بیش از 800 نفر برای اعتراض حضور پیدا کردند.
to turn out to do something
برای انجام کاری حضور پیدا کردن
  • Thousands of people turned out to welcome the England team home.
    هزاران نفر حضور پیدا کردند تا از آمدن تیم انگلیس به خانه استقبال کنند.

3 خاموش کردن (چراغ)

مترادف و متضاد switch off
to turn something (a light or a source of heat) out
چیزی (چراغ یا منبع گرمایشی) را خاموش کردن
  • Can you turn the lights out before you leave?
    می‌توانی قبل از رفتن چراغ‌ها را خاموش کنی؟
to turn out something
چیزی را خاموش کردن
  • Remember to turn out the lights when you go to bed.
    یادت باشد وقتی که می‌روی بخوابی، چراغ‌ها را خاموش کنی.

4 معلوم شدن مشخص شدن

مترادف و متضاد to be discovered to be to prove to be
to turn out to be ...
معلوم شدن که ... بودن
  • 1. The bomb warning turned out to be a false alarm.
    1. اخطار بمب معلوم شد که یک اخطار اشتباهی بوده است.
  • 2. The job turned out to be harder than we thought.
    2. معلوم شد که آن کار سخت‌تر از چیزی بود که ما فکر می‌کردیم.
it turns out that...
معلوم شدن که ...
  • It turned out that we'd been to the same school.
    معلوم شد که ما به یک مدرسه می‌رفتیم.

5 تولید کردن بیرون دادن (فارغ‌التحصیلان)

مترادف و متضاد produce
to turn out something/someone
چیزی را تولید کردن/کسی را بیرون دادن
  • 1. The factory turns out 900 cars a week.
    1. این کارخانه، 900 خودرو در هفته تولید می‌کند.
  • 2. The school has turned out some first-rate students.
    2. آن مدرسه، دانش‌آموزان تراز اولی بیرون داده است.

6 بیرون کردن بیرون راندن

مترادف و متضاد expel force to leave remove
to turn someone out of somewhere
کسی را از جایی بیرون کردن
  • 1. Surely nobody would suggest turning him out of the house.
    1. مسلماً کسی پیشنهاد نمی‌کند که او را از خانه بیرون کنید.
  • 2. They were turned out of the hotel.
    2. آن‌ها از هتل بیرون شدند.

7 خالی کردن درآوردن، بیرون آوردن

مترادف و متضاد empty
to turn out something
چیزی را خالی کردن
  • The policeman told me to turn out my pockets.
    افسر پلیس به من گفت جیب‌هایم را خالی کنم.
to turn something out of something
چیزی را از چیزی بیرون آوردن/درآوردن
  • Turn the plants out of their pots.
    گیاهان را از گلدان‌هایشان بیرون بیاورید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان