[فعل]

to usher in

/ˈʌʃɚɹ ˈɪn/
فعل گذرا
[گذشته: ushered in] [گذشته: ushered in] [گذشته کامل: ushered in]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به داخل آوردن به (داخل) جایی راهنمایی کردن

  • 1.The secretary ushered me in his office.
    1. منشی من را به داخل دفتر او راهنمایی کرد.

2 آغاز کردن آغازگر چیزی بودن

formal
  • 1.The change of management ushered in fresh ideas and policies.
    1. تغییر مدیریت آغازگر ایده‌ها و سیاست‌های تازه بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان