خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همسایه
[اسم]
جَاْر
قابل شمارش
مذکر
[جمع: جِيرَان]
1
همسایه
1.رَأَيْتُ جَارَّكَ فِي بَيْت صَدِيقَتِي.
همسایهات را در خانه دوستم دیدم.
2.هَلْ تَعْرِفُ جَارِّي؟ جَارِّي أَخ فَاطِمَة.
آیا همسایه من را میشناسی؟ همسایهام برادر فاطمه است.
کلمات نزدیک
كنبة
سجاد
صورة
ساعة
طاولة
مقبس الكهرباء
منضدة القهوة
نبات منزلي
خزانة أحذية
مفتاح الإضاءة
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان