خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عذر
[اسم]
حُجَّة
قابل شمارش
مونث
[جمع: حُجَج]
1
عذر
بهانه، حجت
1.لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا.
تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند؛ و خداوند توانا و حکیم است.
کلمات نزدیک
جهل
تقاتل
بطيء
جزء
سواحلي
تكون
تنمية
جانب
حمام زاجل
رخاء
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان