خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کشو
[اسم]
دُرْج
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَدْرَاج]
1
کشو
1.وَضَعْتُهَا فِي دُرْج.
آن را در یک کشو گذاشتم.
کلمات نزدیک
خزانة الثياب
مصباح السرير
ستارة
منبه
خزانة
سرير ذو طابقين
مكتب
رف
مرتبة
طاولة جانبية
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان