1 . چشم پوشی کردن 2 . اشراف داشتن
[فعل]

übersehen

/yːbɐˈzeːən/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: übersah] [گذشته: übersah] [گذشته کامل: übersehen] [فعل کمکی: haben ]

1 چشم پوشی کردن نادیده گرفتن

  • 1.Er übersieht meine Fehler und nimmt mich so wie ich bin.
    1. او خطاهای من را نادیده گرفت و من را همان‌گونه که هستم پذیرفت.
  • 2.Zum Glück habe ich beim Korrigieren keine Fehler übersehen.
    2. من خوشبختانه هنگام تصحیح از هیچ خطایی چشم پوشی نکردم.

2 اشراف داشتن مشرف بودن

  • 1.von dieser Stelle kann man die ganze Bucht übersehen.
    1. از این جایگاه می‌توان به تمامی خلیج اشراف داشت.
  • 2.Wir konnten die ganze Küste übersehen.
    2. ما به تمامی ساحل اشراف داشتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان