1 . تفریح
[اسم]

die Ablenkung

/ˈapˌlɛŋkʊŋ/
قابل شمارش مونث
[جمع: Ablenkungen] [ملکی: Ablenkung]

1 تفریح سرگرمی، حواس‌پرتی، مشغولیت

  • 1.Ablenkung brauchen
    1. به تفریح نیاز داشتن
  • 2.Der Besuch meines Freundes war eine willkommene Ablenkung.
    2. ملاقات دوستم یک سرگرمی عالی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان