خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تدریجی
2 . بهتدریج
[صفت]
allmählich
/alˈmɛːlɪç/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: allmählicher]
[حالت عالی: allmählichsten]
1
تدریجی
رفته رفته
1.Ich bemerke eine allmähliche Verbesserung meiner französischen Aussprache.
1. من به بهبود تدریجی تلفظ فرانسوی خود پی میبرم.
[قید]
allmählich
/alˈmɛːlɪç/
غیرقابل مقایسه
2
بهتدریج
کمکم
مترادف و متضاد
langsam
nach und nach
1.Allmählich wurde mir klar, was mein Mentor mit seinen Anmerkungen meinte.
1. بهتدریج برای من آشکار شد که مشاور من با توضیحات خود چه منظوری داشت.
2.Mein Arzt riet mir, die Dosis allmählich zu verringern.
2. پزشک به من پیشنهاد داد که دوز (دارو) را بهتدریج کاهش بدهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
alliierte
alligator
allheilmittel
allgemeinmediziner
allgemeinmedizin
alltag
alltagsbeschreibung
alltagssprache
alltagsstress
alltäglich
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان