خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مبتلا کردن
2 . مبتلا شدن
[فعل]
anstecken
/ˈanˌʃtɛkn̩/
فعل گذرا
[گذشته: steckte an]
[گذشته: steckte an]
[گذشته کامل: angesteckt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
مبتلا کردن
سرایت دادن
1.Er blieb zu Hause, um seine Kollegen mit seiner Erkältung nicht anzustecken.
1. او در خانه ماند تا همکارانش را با سرماخوردگیاش مبتلا نکند.
2.Er hat mich mit seiner Grippe angesteckt.
2. او آنفولانزایش را به من سرایت داد.
2
مبتلا شدن
بیماری گرفتن
(sich anstecken)
مترادف و متضاد
krank werden
sich infizieren
sich bei jemandem anstecken
بیماری از کسی گرفتن
1. Ich habe mich (bei ihm) angesteckt.
1. من از او بیماری گرفتم.
2. Mein Bruder hat sich bei ihm in der Schule angesteckt.
2. برادرم از او در مدرسه بیماری گرفتهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
anstatt
anstarren
anstand
anstalt
anspucken
ansteckend
ansteckung
ansteckungsgefahr
anstehen
ansteigen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان