1.Ich bin böse auf dich, du bist wieder nicht gekommen!
1.
من از دستت عصبانی هستم، تو دوباره نیامدی!
2.Ich habe das Buch leider vergessen. Hoffentlich bist du mir nicht böse.
2.
متأسفانه من کتاب را فراموش کردم. امیدوارم تو از دستم عصبانی نباشی.
3.Sie ist böse auf mich.
3.
او از دست من عصبانی است.
4.Sie wurde böse, als ich ihr die Geschichte erzählte.
4.
او عصبانی شد، زمانی که من داستان را برایش تعریف کردم.
کاربرد واژه böse به معنای عصبانی
صفت böse معنایی مشابه "عصبانی" در فارسی دارد. böse به یک حس منفی اشاره میکند که معمولاً بهصورت عکسالعمل در مقابل عملی ابراز میشود. گاهی böse را میتوان "ناراحت" هم معنا کرد. مثلاً ".Ich bin böse auf dich" را میتوان "من از دست تو عصبانی هستم" یا "من از دست تو ناراحت هستم" معنی کرد.
3
بد
ناجور، وخیم، ناخوشایند
1.Er hat einen bösen Husten.
1.
او سرفههای بدی میکند.
2.Zeig mal! Du hast dich verletzt? Das sieht aber böse aus.
2.
ببینم! خودت را زخمی کردی؟ وخیم بهنظر میرسد.
کاربرد واژه böse به معنای بد
واژه böse در این کاربرد به معنای "بد" یا "وخیم" است. از böse در این کاربرد برای نشان دادن شرایط یا چیزی ناخوشایند استفاده میشود. مثلاً "ein böser Traum" (یک خواب بد)، "eine böse Krankheit" (یک مریضی بد/وخیم)، "eine böse Geschichte" (یک داستان ناخوشایند)