خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موافقت کردن
[فعل]
bewilligen
/bəˈvɪlɪɡn̩/
فعل گذرا
[گذشته: bewilligte]
[گذشته: bewilligte]
[گذشته کامل: bewilligt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
موافقت کردن
تصویب کردن
1.Der Stadtrat bewilligte seinen Antrag.
1. انجمن شهر با درخواست او موافقت کرد.
2.Die Managerin bewilligte Gelder für das neue Computersystem.
2. مدیر، بودجه برای سیستم کامپیوتری جدید را تصویب کرد.
3.Mein Chef hat meinen Urlaubsantrag bewilligt.
3. رئیس من با درخواست مرخصیام موافقت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bewertung
bewerten
bewerkstelligen
bewerfen
bewerbungsunterlagen
bewilligung
bewirken
bewirten
bewirtschaften
bewirtung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان