1 . احمق
[صفت]

blöd

/bløːt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: blöder] [حالت عالی: blödesten]

1 احمق احمقانه

  • 1.Das war ein ganz blöder Fehler.
    1. این واقعا اشتباه احمقانه‌ای بود.
  • 2.Du bist so blöd, du verstehst nichts.
    2. تو خیلی احمقی، هیچ چیز نمی‌فهمی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان