خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محاصره
[اسم]
die Blockade
/blɔˈkaːdə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Blockaden]
[ملکی: Blockade]
1
محاصره
مترادف و متضاد
Sperre
Sperrung
1.Die Regierung zog eine Blockade als politische Maßnahme in Betracht.
1. دولت محاصرهای را بهعنوان اقدام سیاسی انجام داد.
eine Blockade über ein Land verhängen
کشوری را محاصره کردن
Sie müssen eine Blockade über das Land verhängen.
آنها باید کشور را محاصره کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
block
blitzumfrage
blitzschnell
blitzen
blitzeblank
blockieren
blockschrift
blog
bloggen
blogpost
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان