خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بومی
[صفت]
einheimisch
/ˈaɪ̯nˌhaɪ̯mɪʃ/
غیرقابل مقایسه
1
بومی
محلی
مترادف و متضاد
behaust
entopisch
indigen
1.Die Bevölkerung wird aufgefordert, nur einheimische Produkte zu kaufen.
1. به جامعه [مردم] توصیه شدهاست که تنها از محصولات بومی بخرند.
2.Die einheimische Bevölkerung dieses Landes ist an das heiße Wetter gewöhnt.
2. جمعیت بومی این منطقه به آبوهوای گرم عادت کردهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
einhalten
einhalt
einhaken
eingängig
eingriff
einheimische
einheimischer
einheit
einheitlich
einholen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان