1 . باعجله رفتن
[فعل]

flitzen

/ˈflɪt͡sn̩/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته: flitzte] [گذشته: flitzte] [گذشته کامل: geflitzt] [فعل کمکی: haben ]

1 باعجله رفتن به‌سرعت رفتن

مترادف و متضاد brausen rasen
  • 1.Die Schüler flitzten ins Klassenzimmer, als sie ihren Lehrer sahen.
    1. دانش‌آموزان وقتی‌که معلمشان را دیدند، به‌سرعت به کلاس رفتند.
  • 2.Er flitzte schnell zum Laden.
    2. او باعجله به مغازه رفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان