خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غریبه
[صفت]
fremd
/fʁɛmt/
قابل مقایسه
1
غریبه
بیگانه، ناآشنا
1.Das weiß ich nicht, ich bin fremd hier.
1. من این را نمیدانم، اینجا غریبه هستم.
2.Ich bin von einer fremden Person gefragt worden, ob in unserem Haus ein Herr Zech wohnt.
2. یک فرد غریبه از من سوال کرد که آیا آقای "زش" در خانه ما زندگی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
freiluftkino
freizeitzentrum
freizeitwert
freizeitverein
freizeitstress
fremdarbeiter
fremde
fremdenfeindlichkeit
fremdling
fremdsprache
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان