1 . غریبه
[صفت]

fremd

/fʁɛmt/
قابل مقایسه

1 غریبه بیگانه، ناآشنا

  • 1.Das weiß ich nicht, ich bin fremd hier.
    1. من این را نمی‌دانم، این‌جا غریبه هستم.
  • 2.Ich bin von einer fremden Person gefragt worden, ob in unserem Haus ein Herr Zech wohnt.
    2. یک فرد غریبه از من سوال کرد که آیا آقای "زش" در خانه ما زندگی می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان