خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کار تماموقت
[اسم]
der Fulltimejob
/ˈfʊltaɪ̯mˌʤɔp/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Fulltimejobs]
[ملکی: Fulltimejobs]
1
کار تماموقت
1.Aufgrund ihres Fulltimejobs hatte sie jeden Abend Migräne.
1. او هر عصر بخاطر کار تماموقتش میگرن داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
fuhre
fuggerei
fuge
fuder
fuchteln
fulminant
fummeln
fund
fundament
fundamental
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان