خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جغرافیا
[اسم]
die Geographie
/ˌɡeoɡʀaˈfiː/
قابل شمارش
مونث
[جمع: geographien]
[ملکی: geographie]
1
جغرافیا
1.Er studiert Geographie.
1. او جغرافیا میخواند [او در رشته جغرافیا تحصیل میکند].
2.Geographie ist ein interessantes Fach.
2. جغرافیا رشته جذابی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
geograph
geografisch
geografie
genüsslich
genügsam
geographisch
geologe
geologie
geologisch
geometrie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان