1 . تفسیر
[اسم]

die Glosse

/ˈɡlɔsə/
قابل شمارش مونث
[جمع: Glossen] [ملکی: Glosse]

1 تفسیر شرح و توصیف

مترادف و متضاد Beitrag Kommentar
  • 1.Ich wollte eine Glosse schreiben.
    1. من می‌خواهم یک شرح و توصیفی بنویسم.
  • 2.In vielen Zeitungen findet man Glossen, in denen Spracherscheinungen kritisiert werden.
    2. در بسیاری از روزنامه‌ها تفسیرهایی پیدا می‌شود که در آن‌ها ظواهر زبان‌ها نقد می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان