خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هماهنگ
[صفت]
harmonisch
/haʁˈmoːnɪʃ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: harmonischer]
[حالت عالی: harmonischsten]
1
هماهنگ
موزون
1.Die Violine hatte einen harmonischen Klang.
1. ویولن یک صدای موزون داشت.
2.Ein Paar tanzt harmonisch zusammen.
2. یک زوج با همدیگر هماهنگ میرقصد.
تصاویر
کلمات نزدیک
harmonika
harmonieren
harmonie
harmlosigkeit
harmlos
harmonisierung
harmonium
harn
harnblase
harnisch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان