خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تفسیر کردن
[فعل]
interpretieren
/ɪntɐpʁeˈtiːʁən/
فعل گذرا
[گذشته: interpretierte]
[گذشته: interpretierte]
[گذشته کامل: interpretiert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
تفسیر کردن
شرح دادن
مترادف و متضاد
deuten
erläutern
1.Jeder Kritiker hat das Stück anders interpretiert.
1. هر منتقدی تئاتر را به گونهای تفسیر کرد.
2.Sie müssen den Film interpretieren.
2. شما باید فیلم را تفسیر کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
interpretation
interpret
interpol
internist
internierung
interpunktion
intervall
intervenieren
intervention
interview
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان