خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طرحریزی کردن
[فعل]
konzipieren
/kɔnt͡siˈpiːʁən/
فعل گذرا
[گذشته: konzipierte]
[گذشته: konzipierte]
[گذشته کامل: konzipiert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
طرحریزی کردن
برنامهریزی کردن
مترادف و متضاد
planen
1.Das Marketingteam konzipierte eine Strategie zur Verbesserung des Umsatzes.
1. تیم بازاریابی راهبردی را برای بهبود فروش طرحریزی کرد.
2.Die Schule ist für dreihundert Schüler konzipiert.
2. این مدرسه برای سیصد دانشآموز طرحریزی شدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
konzil
konzession
konzertveranstalter
konzertsaal
konzertmeister
kongresshalle
konsumgesellschaft
konzentrat
konzentrationsfähigkeit
konzerthalle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان