خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیمار
[صفت]
krank
/kʁaŋk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: kränker]
[حالت عالی: kränkste-]
1
بیمار
مریض
1.Ich kann heute nicht zur Arbeit kommen, ich bin krank und liege im Bett.
1. من امروز نمیتوانم سر کار بیایم، من مریضم و در تختخواب دراز کشیدم.
2.Ich muss mich um meine kranke Großmutter kümmern.
2. من باید از مادربزرگ مریضم مراقبت کنم.
3.Ich war zwei Wochen krank.
3. من دو هفته مریض بودم.
4.Wie lange ist Uwe schon krank?
4. چند وقت است که "اووه" مریض است؟
تصاویر
کلمات نزدیک
kranich
kranführer
kran
krampfhaft
krampfader
kranke
krankengymnast
krankengymnastik
krankenhaus
krankenhauspersonal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان