1 . بیمار
[صفت]

krank

/kʁaŋk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: kränker] [حالت عالی: kränkste-]

1 بیمار مریض

  • 1.Ich kann heute nicht zur Arbeit kommen, ich bin krank und liege im Bett.
    1. من امروز نمی‌توانم سر کار بیایم، من مریضم و در تختخواب دراز کشیدم.
  • 2.Ich muss mich um meine kranke Großmutter kümmern.
    2. من باید از مادربزرگ مریضم مراقبت کنم.
  • 3.Ich war zwei Wochen krank.
    3. من دو هفته مریض بودم.
  • 4.Wie lange ist Uwe schon krank?
    4. چند وقت است که "اووه" مریض است؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان