خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مریضی
[اسم]
die Krankheit
/ˈkʁaŋkˌhaɪ̯t/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Krankheiten]
[ملکی: Krankheit]
1
مریضی
ناخوشی
مترادف و متضاد
gesundheit
1.Gegen diese Krankheit gibt es noch kein Medikament.
1. برای این مریضی هنوز هیچ دارویی وجود ندارد.
2.Gegen welche Krankheiten sollte ich mich impfen lassen?
2. در مقابل چه مریضیهایی من باید خودم را واکسینه کنم؟
3.Was für eine Krankheit hat Herr Brandl?
3. آقای "برندل" چه مریضیای دارد؟
تصاویر
کلمات نزدیک
krankhaft
krankfeiern
kranker
krankenwagen
krankenversicherung
krankheitserreger
krankmelden
krankmeldung
krankschreiben
krankschreibung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان