خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بحران
[اسم]
die Krise
/ˈkʀiːzə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Krisen]
[ملکی: Krise]
1
بحران
1.Die internationalen Finanzen befinden sich zur Zeit in einer Krise.
1. اقتصادهای بینالمللی در حال حاضر در یک بحران هستند.
2.Die Wirtschaft steckt in einer schweren Krise.
2. اقتصاد در یک بحران سخت است.
تصاویر
کلمات نزدیک
krippe
kripo
kringeln
kringel
krimskrams
kriseln
kristall
kristallisation
kristallisieren
kriterium
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان