1 . دوستدار هنر
[اسم]

der Kunstliebhaber

/kˈʊnstliːphˌɑːbɜ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Kunstliebhaber] [ملکی: Kunstliebhabers] [مونث: Kunstliebhaberin]

1 دوستدار هنر علاقمند به هنر

  • 1.Für Kunstliebhaber empfehlen wir den Besuch des Nationalmuseums.
    1. ما (بازدید از) موزه ملی را به علاقمندان به هنر پیشنهاد می‌کنیم.
  • 2.Kunstliebhaber baten den Künstler um Autogramme
    2. دوستداران هنر از هنرمند درخواست امضا کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان