1 . ضروری
[اسم]

das Muss

/mʊs/
غیرقابل شمارش خنثی
[ملکی: Muss]

1 ضروری باید

مترادف و متضاد notwendigkeit zwang
  • 1.Es ist ein Muss.
    1. این ضروری است.
  • 2.Gute Deutschkenntnisse sind ein Muss, um ein Literaturstudium anzufangen.
    2. معلومات خوب زبان آلمانی برای شروع‌کردن یک رشته ادبی، ضروری هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان