خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نزدیکی
[اسم]
die Nähe
/ˈnɛːə/
غیرقابل شمارش
مونث
[ملکی: Nähe]
1
نزدیکی
مجاورت
1.Das Hotel ist in der Nähe des Flughafens.
1. هتل در نزدیکی فرودگاه است.
2.Der Arzt wohnt ganz in der Nähe vom Bahnhof.
2. دکتر دقیقاً در نزدیکی ایستگاه قطار زندگی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
nächtlich
nächtigen
nächstens
nächstenliebe
nächste
nähen
näher
näherkommen
nähern
nähkurs
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان