خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . المپیک
[اسم]
das Olympia
/oˈlʏmpi̯a/
غیرقابل شمارش
خنثی
[ملکی: Olympias]
1
المپیک
1.Am Wochenende nahm er sich vor, Olympia im Fernsehen zu gucken.
1. او به دیدن المپیک در تلویزیون در آخر هفته تصمیم گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
oliver
olivenöl
olive
olga
ole
olympiade
olympiasieger
olympisch
oma
omelett
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان