خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مرتب کردن
[فعل]
ordnen
/ˈɔʁdnən/
فعل گذرا
[گذشته: ordnete]
[گذشته: ordnete]
[گذشته کامل: geordnet]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
مرتب کردن
سامان دادن
1.Ich habe die Briefmarken geordnet.
1. من تمبرها را مرتب کردم.
2.Letztes Wochenende habe ich meine Papiere geordnet.
2. آخر هفته قبلی من کاغذهایم را مرتب کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
ordinär
ordinate
ordinalzahl
ordern
ordentlich
ordner
ordnung
ordnungswidrigkeit
ordnungszahl
organ
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان