خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مرحله
[اسم]
die Phase
/ˈfaːzə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Phasen]
[ملکی: Phase]
1
مرحله
مقطع
مترادف و متضاد
stufe
1.Das Produkt wird in jeder Phase der Herstellung überprüft.
1. محصول در هر مرحله تولید آزمایش میشود.
2.Die Entwicklung ist in einer schwierigen Phase.
2. توسعه در یک مقطع سخت است.
تصاویر
کلمات نزدیک
pharmazeutisch
pharmareferent
pharmakologie
phantasie
pfütze
philharmonie
philosoph
philosophie
philosophieren
philosophisch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان