خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بستر
[اسم]
die Plattform
/ˈplatˌfɔʁm/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Plattformen]
[ملکی: Plattform]
1
بستر
زمینه
1.die Messe ist auch eine Plattform für technische Innovationen
1. نمایشگاه بستری برای خلاقیتها فنی نیز است.
2.Die Plattform ermöglicht das Teilen von Dateien.
2. بستر اشتراک دادهها را ممکن میساخت.
3.Soziale Netzwerke können als Plattform für Geschäfte dienen.
3. شبکههای اجتماعی میتوانند بهعنوان بستری برای کسبوکارها خدمت کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
plattenspieler
platte
plattdeutsch
platt
platschen
plattfuß
platz
platzangst
platzen
platzieren
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان