خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قرار دادن
[فعل]
platzieren
/plaˈt͡siːʁən/
فعل گذرا
[گذشته: platzierte]
[گذشته: platzierte]
[گذشته کامل: platziert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
قرار دادن
گذاشتن
مترادف و متضاد
anbringen
stellen
1.An allen Ausgängen wurden Polizisten platziert.
1. در تمامی خروجیها پلیسهایی قرار داده شده بود.
2.Ich platzierte den Sessel in der Nähe des Schreibtischs.
2. من مبل را در نزدیکی میزتحریر قرار دادم.
تصاویر
کلمات نزدیک
platzen
platzangst
platz
plattfuß
plattform
plauderei
plaudern
plausibel
playboy
player
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان