خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . امتحان
[اسم]
die Prüfung
/ˈpʀyːfʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Prüfungen]
[ملکی: Prüfung]
1
امتحان
1.Die Prüfung ist am Montag um 8 Uhr.
1. امتحان روز دوشنبه ساعت 8 است.
2.Die schriftliche Prüfung war schwieriger als die mündliche.
2. امتحان کتبی از شفاهی سختتر بود.
3.Mein Freund hat die Prüfung bestanden.
3. دوست من امتحان را قبول شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
prüfling
prüfer
prüfen
prüderie
prüde
prüfungsrichtlinie
prügel
prügelei
prügelknabe
prügeln
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان