خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قاب
2 . چهارچوب
[اسم]
der Rahmen
/ˈʀaːmən/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: rahmens]
[ملکی: rahmen]
1
قاب
مترادف و متضاد
Bilderrahmen
1.Das Gemälde hat einen wunderschönen goldenen Rahmen.
1. نقاشی یک قاب طلایی بسیار زیبا دارد.
2.Er kaufte einen schönen Rahmen für das neue Gemälde.
2. او یک قاب زیبا برای نقاشی جدید خرید.
2
چهارچوب
قالب
1.Er musste im rechtlichen Rahmen handeln.
1. او باید در چهارچوب قانونی فعالیت کند.
2.Solche Innovationen fallen aus dem Rahmen unseres Budgets.
2. اینگونه نوآوریها از چهارچوب بودجههای ما خارجند. [خارج از چهارچوب بودجههای ما هستند.]
تصاویر
کلمات نزدیک
rahm
ragout
ragen
rage
rafting
rakete
ralf
ramadan-fest
rammen
rampe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان