خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . استراحت
[اسم]
die Rast
/ʁast/
غیرقابل شمارش
مونث
[ملکی: Rast]
1
استراحت
1.Während der Autofahrt haben wir zweimal Rast gemacht.
1. در طول مسافرت با خودرو ما دوبار استراحت کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
rassistisch
rassist
rassismus
rasseln
rassel
rastalocken
rasten
raster
rastlosigkeit
raststätte
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان