خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سر خوردن
[فعل]
rutschen
/ˈʁʊt͡ʃn̩/
فعل ناگذر
[گذشته: rutschte]
[گذشته: rutschte]
[گذشته کامل: gerutscht]
[فعل کمکی: sein ]
صرف فعل
1
سر خوردن
لیز خوردن
مترادف و متضاد
gleiten
schleudern
1.Die Feuerwehrleute rutschten die Stange hinunter.
1. ماموران آتشنشانی از میله به پایین سر خوردند.
2.Ich rutschte, da die Straße vereist war.
2. چون خیابان یخزده بود من لیز خوردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
rutschbahn
rutsch
rute
rustikal
russland
rutschig
ruß
rußen
rächen
rädelsführer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان