خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شال
[اسم]
der Schal
/ʃaːl/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Schals]
[ملکی: Schal(e)s]
1
شال
شال گردن، روسری
1.Die Frau trug einen roten Schal .
1. زن شالی قرمزرنگ را پوشید.
2.Zieh dir deinen Schal an, es wird kalt!
2. شالت را بپوش، هوا سرد خواهد شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
schakal
schafwolle
schafskäse
schafrasse
schafott
schale
schall
schalldicht
schalldämpfer
schallen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان