خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دریاچه
2 . دریا
[اسم]
der See
/zeː/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Seen]
[ملکی: Sees]
1
دریاچه
1.An Wochenenden ist der See voller Boote.
1. آخر هفتهها دریاچه پر از قایق است.
2.Komm, wir fahren zum Starnberger See.
2. بیا، ما به دریاچه "اشتارنبرگ" میرویم.
2
دریا
(die See)
مترادف و متضاد
Meer
1.Im Sommer fahren wir immer an die See.
1. تابستانها ما همیشه به دریا میرویم.
2.Nach einem Sturm hat die Nordsee hohe Wellen.
2. بعد از یک طوفان دریای شمال موجهای بلندی پیدا میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
secondhand
sechziger
sechzigste
sechzig
sechzehnte
seeblick
seele
seelenleben
seelenruhig
seelisch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان