خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سریال (تلویزیون)
2 . سری
[اسم]
die Serie
/ˈzeːʀiə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Serien]
[ملکی: Serie]
1
سریال (تلویزیون)
1.Meine Tochter liebt es, im Fernsehen Serien zu schauen.
1. دختر من دوست دارد در تلویزیون سریال تماشا کند.
2
سری
رشته، سلسله
1.Das ist der fünfte Band einer Serie von Abenteuerromanen.
1. این پنجمین جلد یک سری از رمانهای ماجراجویانه است.
2.eine Serie von Unfällen
2. سلسلهای از تصادفات
تصاویر
کلمات نزدیک
serenade
serbisch
serbien
serbe
september
serienmäßig
seriosität
seriös
serotonin
serpentine
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان