خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خدمات
[اسم]
der Service
/ˈsœɐ̯vɪs/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Services]
[ملکی: Service]
1
خدمات
سرویس
1.Ich war mit dem Service in der Werkstatt nicht zufrieden.
1. من از خدمات این کارگاه راضی نبودم.
2.Rufst du beim Pizza-Service an?
2. به سرویس (ارسال) پیتزا [پیتزایی] زنگ میزنی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
server
serum
serpentine
serotonin
seriös
serviceleistungen
servicepersonal
servieren
serviette
servus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان