خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جاسوس
[اسم]
der Spion
/ʃpiˈoːn/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Spione]
[ملکی: Spions]
[مونث: Spionin]
1
جاسوس
1.Der Spion wurde verhaftet.
1. جاسوس دستگیر شد.
2.einen Spion entlarven
2. جاسوسی را لو دادن
تصاویر
کلمات نزدیک
spinnerei
spinner
spinnennetz
spinnen
spinne
spionage
spionieren
spirale
spirituose
spiritus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان