1 . مدخل واژه 2 . کلیدواژه
[اسم]

das Stichwort

/ˈʃtɪçˌvɔʁt/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Stichwörter] [ملکی: Stichwort(e)s]

1 مدخل واژه مدخل کلمه

مترادف و متضاد Lemma
  • 1.Das Wörterbuch hat 10000 Stichwörter.
    1. این فرهنگ لغت 10000 مدخل واژه دارد.
  • 2.Ein großes Wörterbuch des Deutschen muss mindestens 200000 Stichwörter haben.
    2. یک فرهنگ لغت زبان آلمانی بایستی حداقل 200000 مدخل کلمات داشته باشد.

2 کلیدواژه واژه کلیدی

مترادف و متضاد Gedächtnishilfe
  • 1.Der Redner benutzt Karten mit Stichwörtern darauf.
    1. سخنران از کارت‌هایی با واژگان کلیدی بر روی آن‌ها استفاده می‌کرد.
  • 2.er notierte sich einige Stichworte für seinen Vortrag
    2. او چند کلیدواژه برای سخنرانی‌اش یادداشت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان