خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ساختار
[اسم]
die Struktur
/ʃtʀʊkˈtuːɐ̯/
قابل شمارش
مونث
[جمع: strukturen]
[ملکی: struktur]
1
ساختار
بافت
1.Die Verkehrsstruktur in unserem Gebiet soll verbessert werden.
1. ساختار حمل و نقل در منطقه ما باید بهبود یابد.
2.Ein guter Aufsatz hat eine klare Struktur.
2. یک مقاله خوب دارای یک ساختار مشخص است.
تصاویر
کلمات نزدیک
strudel
strubbelig
strotzen
strophe
stromgewinnung
strukturieren
strukturiert
strumpf
strumpfhose
strunk
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان