خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدون توقف
2 . بدون ترمز
[صفت]
ungebremst
/ˈʊnɡəbʁɛmst/
غیرقابل مقایسه
1
بدون توقف
مترادف و متضاد
ungehindert
1.Die Wirtschaft hatte ungebremste Expansion.
1. اقتصاد توسعهای بدون توقف داشت.
2.Dieser ungebremste Skandal setzt sich fort.
2. این رسوایی بدون توقف [همواره] ادامه دارد.
2
بدون ترمز
1.Er fuhr mit seinem Wagen ungebremst an einen Baum.
1. او با ماشینش بدون ترمز به سمت یک درخت رانندگی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ungeboren
ungebildet
ungeachtet
ungarn
ungarisch
ungebrochen
ungebräuchlich
ungedeckt
ungeduld
ungeduldig
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان