1 . بدون توقف 2 . بدون ترمز
[صفت]

ungebremst

/ˈʊnɡəbʁɛmst/
غیرقابل مقایسه

1 بدون توقف

مترادف و متضاد ungehindert
  • 1.Die Wirtschaft hatte ungebremste Expansion.
    1. اقتصاد توسعه‌ای بدون توقف داشت.
  • 2.Dieser ungebremste Skandal setzt sich fort.
    2. این رسوایی بدون توقف [همواره] ادامه دارد.

2 بدون ترمز

  • 1.Er fuhr mit seinem Wagen ungebremst an einen Baum.
    1. او با ماشینش بدون ترمز به سمت یک درخت رانندگی کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان